چکیده: بدون شک تأمل در کرامات میتواند شناخت ما را نسبت به ائمه (علیهمالسلام) عمیقتر و عواطف و احساس ما را به آنان بیشتر کند و اگر این کار با تحلیل و تحقیق همراه شود، زوایای جدیدی از زندگی امامان (علیهمالسلام) را برای ما روشن خواهد کرد و تصویر کاملتری از امام در ذهن ما ترسیم خواهد شد.
در زندگی امامان معصوم(علیهمالسلام) مواردی خارقالعاده در کتابهای حدیثی نقل شده است که علما و متکلمان شیعی از آنها تحت عنوان «کرامات، معجزات، مناقب و نشانه» های امامت یاد کردند. چنانکه شیخ مفید(رحمهاللهعلیه) در کتاب گرانقدر «الارشاد» تحت عنوان «طرف من الاخبار عن مناقب ابی جعفر(علیه السلام) و دلایله و معجزاته» این موارد را نقل کرده است. در این میان، موارد خارق العاده و کرامات بیشتری از امامان متأخر بهویژه امام جواد(علیهالسلام) و امام هادی(علیهالسلام) در کتابهای حدیثی روایت شده است.
اعجاز علمی امام جواد(علیهالسلام)
با آنکه امام جواد(علیهالسلام) در امر امامت بیرقیب بود [چون امام رضا (علیهالسلام) فرزند دیگری نداشت] و امام رضا (علیهالسلام) هم به جانشینی فرزندش امام جواد(علیهالسلام) تصریح کرده و کوشیده بود استبعاد و شگفتی شیعیان را نسبت به امامت جوادالائمه(علیهالسلام) از طریق تمسک به آیات اعطای نبوت به عیسی(علیهالسلام) در خردسالی برطرف و زمینه باور شیعیان را به امامت ایشان فراهم کند، با اینهمه پس از شهادت حضرت ثامنالحجج(علیهالسلام) جمعی از بزرگان شیعه در بغداد گرد هم آمدند و درباره امامت امام جواد (علیهالسلام) به مشورت پرداختند. این گردهمایی نشان میداد که پذیرش امامت امام محمدتقی (علیهالسلام) در سن ٧ یا ٨ سالگی، برای برخی از شیعیان دشوار بوده است.
در نتیجه همین شک و تردیدها بود که گروهی را بهسوی فرق منحرف سوق داد و علمای شیعه را به سفر به مدینه و پرس و سؤال از امام جواد (علیهالسلام) واداشت. علی بن ابراهیم از پدرش نقل میکند که گفت: «گروهی از شیعیان از شهرهای دور آمدند و از امام جواد (علیهالسلام) اجازه تشرف گرفتند و خدمت آن حضرت رسیدند و در یک مجلس صدها مسئله از ایشان پرسیدند و حضرت به آنها جواب گفت و در آن زمان ١٠ ساله بود. [1] پسازاین پرسش و پاسخها بود که شیعیان متحیر به اطمینان قلبی و به این باور رسیدند که امام کسی نیست جز حضرت جوادالائمه (علیهالسلام).
راوی دیگری میگوید: خدمت ابی جعفر امام محمدتقی (علیهالسلام) رسیدم و درباره موضوعاتی با او مناظره کردم سپس فرمود: ای ابا علی! (کنیه راوی) شک و تردید از میان رفت. پدرم جز من فرزندی ندارد. [2] همچنین کلینی در کتاب خود «کافی» روایتی را نقل کرده است که روزی عموی امام رضا (علیهالسلام) علی بن جعفر (علیهالسلام) در مسجدالنبی (صلیاللهعلیهوآله) درس میداد و احادیثی را که از برادرش امام کاظم (علیهالسلام) شنیده بود را برای شاگردان روایت میکرد. در این حال امام جواد (علیهالسلام) به مسجدالنبی (صلیاللهعلیهوآله) وارد شد.
عموی امام رضا (علیهالسلام) که سن و سالی از او گذشته بود تا چشمش به امام جواد (علیهالسلام) افتاد، بی درنگ از جا بلند و بدون آن که کفش و عبای خود را بپوشد به سمت ورودی مسجد رفت و دست امام جواد (علیهالسلام) را بوسید و به آن حضرت ادای احترام کرد. امام به او فرمود: ای عمو! بنشین. خدایت رحمت کند، او گفت: آقای من! چگونه من بنشینم و تو ایستاده باشی؟! هنگامی که علی بن جعفر به محلی که درس میداد برگشت، اصحاب و شاگردانش او را سرزنش کردند که چرا با اینکه او عموی پدر امام جواد (علیهالسلام) است و بسیار بزرگتر از او از نظر سن، با اینحال چنین نسبت به امام رفتار کرده است؟
او در پاسخ ریش خود را در دست گرفت و به آنان عتابآلود، گفت: خاموش باشید اگر خدای عز و جل این ریش سفید را سزاوار(امامت) ندانست و این کودک را سزاوار دانست و به او چنان مقامی داد، آیا من باید فضیلت او را انکار کنم؟! پناه بر خدا از سخن شما... [3]
آگاهی از دل مردمان
هنگامی که مراسم عروسی انجام شد، شخصی به نام محمدبن علی هاشمی نقل کرده است که من بامداد روز بعد نخستین کسی بودم که برای تهنیت خدمت امام جواد (علیهالسلام) رسیدم و چون در آن شب دوایی خورده بودم بهشدت تشنه بودم ولی نمیخواستم از امام آب طلب کنم.
امام (علیهالسلام) به چهره من نگاه کرد و گفت: به گمانم تشنهای؟ گفتم: آری، دستور داد آب بیاورند، با خودم گفتم: اکنون آبی مسموم میآورند به این خاطر اندوهگین شدم. در این حال خدمتکار آب آورد. حضرت که گویی فکر مرا خوانده بود، با حالتی متبسم و خندان بهصورتم نگاه کرد و فرمود: ای غلام آب را به من بده، آن را گرفت و آشامید، سپس به من داد. من هم آشامیدم. باز تشنه شدم و دوست نداشتم آب بخواهم، امام این مرتبه هم مانند بار اول رفتار کرد.
راوی میگوید: محمدبن علی هاشمی به من گفت: گمان میکنم امام جواد (علیهالسلام) چنانکه شیعیان درباره او اعتقاددارند از دل مردم آگاه است. [4]
نامههای بی آدرس
داود جعفری میگوید: «حضور امام جواد (علیهالسلام) شرفیاب شدم و سه نامه بی آدرس همراه من بود که بر من مشتبه شده بود و نمیدانستم آنها را به چه شخصی برسانم. به همین خاطر ناراحت بودم. حضرت یکی از آنها را برداشت و فرمود: این نامه زیاد بن شبیب است. دومی را برداشت و فرمود: این نامه فلانی است. من مات و مبهوت شدم حضرت لبخندی زد و صاحب نامه سوم را هم فرمود. آنگاه ٣٠٠ دینار به من داد و امر کرد آن را به یکی از پسرعموهایش بدهم و فرمود: آگاه باش که او به تو خواهد گفت: مرا به پیشهوری راهنمایی کن تا با این پول از او کالایی بخرم، تو او را راهنمایی کن. داود جعفری میگوید: من دینارها را نزد او بردم و او از من خواست تا پیشه وری را به او معرفی کنم تا از او کالا بخرد و چنان شد که امام فرموده بود».
داود جعفری در حدیث دیگری نقل کرده است، ساربانی از من تقاضا کرده بود، به آن حضرت بگویم او را نزد خود به کاری بگمارد.
من خدمت حضرت رفتم تا درباره او با امام جواد (علیهالسلام) صحبت کنم؛ دیدم حضرت غذا میخورد و جماعتی نزد امام هستند، فرصت نشد با آن حضرت سخن بگویم. حضرت فرمود: ای اباهاشم! بیا غذا بخور و پیش من غذا گذاشت. آنگاه بدون آنکه من بپرسم فرمود: ای غلام! ساربانی را که ابوهاشم آورده نزد خود نگهدار».
کرامات و مناقب اهلبیت (علیهالسلام) بسیار بیشتر از آن چیزی است که در کتابها نقلشده است. این موارد تنها گوشههایی را از جایگاه رفیع آنان بازگو میکند، جایگاهی که بهدرستی در زیارت جامعه کبیره تبیین شده است. امام هادی (علیهالسلام) در زیارت جامعه جایگاه امام (علیهالسلام) در عالم هستی را در جمله جمله آن بیان کرده است.
بدون شک تأمل در کرامات میتواند شناخت ما را نسبت به ائمه (علیهمالسلام) عمیقتر و عواطف و احساس ما را به آنان بیشتر کند و اگر این کار با تحلیل و تحقیق همراه شود، زوایای جدیدی از زندگی امامان (علیهمالسلام) را برای ما روشن خواهد کرد و تصویر کاملتری از امام در ذهن ما ترسیم خواهد شد.
منبع: بیتوته
__________________________________
پینوشت:
[1]. الکافی، شیخ کلینی، ج٢، ص٤٢٠-٤١٩.
[2]. همان، ج٢، ص١٠٤.
[3]. همان،ص 107-106.
[4]. همان، 419.
نظرات شما عزیزان: